شایانشایان، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

شایان ،تمشک مامان!

الاغ سواری :)

چند روز پیش  برای لذت بردن از مناظر پاییزی ،به یکی از باغ های اطراف تویسرکان رفته بودیم!اونجا یه الاغ بیچاره بود که بار اینور اونور می کرد،بابا احمد هم از صاحب الاغ اجازه گرفت و شایان رو چند دقیقه  ای سوار  الاغ کرد! در عکس بعدی هم اونجا که با فلش مشخص کردم،شایان گوش الاغ رو گرفته! ...
15 آبان 1392

شیطونی ها

اولی نیاز به توضیح زیادی نداره!مجبور شدیم ظروف تزیینی رو کلا واسه یه مدت برداریم ! شایی همش میره زیر میز و صندلی ! اینجا هم نون پنجره ای های خوشمزه ای که مامان پری درست کرده بود رو،داره می خوره ! به نشستن روی مبل قانع نیست و  همش وایمیسته! این هم تو ماشین! عاشق بیرون رفتن،اما یه کم که میگذره؛میخوابه! پستونک خوردن! ...
15 آبان 1392

اسباب بازی

جدیدا شایان با اسباب بازی های خودش بازی نمیکنه و  فقط دوس داره با کنترل و گوشی و لپ تاپ و اینجور چیزا بازی کنه!  فقط با اتوبوسش (که آرش جون پسرخاله ی من) بهش داده بازی میکنه!  طفلک خاله جونش ،با کلی ذوق واسه ی شایی عروسک نمایشی خریده ،اما شایی اصلا نگاهش هم نمیکنه اینجا هم شایی خوابش میاد،اما مقاومت میکنه ! شایان کوچولو هنوز دندون درنیاورده!اینجا هم داره اُردکش رو  محکم روی لثه هاش میکشه ! اینجا هم می خواد گوشی رو از من بگیره!   ...
13 آبان 1392

مشق :)

زمانی که شایان بیداره،هیچکس جرأت نداره کتاب بخونه! چون شایی خیلی به کاغذ علاقه داره!مثلا عکس های پایین مال زمانیه که دایی ش (دایی محمدرضا) می خواد مشق بنویسه،اما شایان نمیذاره! ...
9 آبان 1392

شیطنت در آشپزخانه مامان پری

تا در یخچال رو باز می کنیم شایان کلی ذوق می کنه! اینجا هم سریع تا در یخچال باز شد،خودش رو به در یخچال رسوند و  وایساد و شیشه ی آبغوره رو کشف کرد و تا تونست درش رو ،که گویا ترش بود، لیسید ! چند وقتیه که شایان با انگشتش به همه چی اشاره می کنه و وقتی شایی رو جلوی یخچال می بریم به تقلید از ما دکمه ی آبریز رو با انگشت اشاره فشار میده!    بقیه عکسا هم در ادامه مطلب!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ...
8 آبان 1392

شایان و کتاب!

شنیده بودم که باید کودک رو از همون ابتدا با کتاب آشنا کرد.با توجه به اینکه خودم هم عاشق کتاب خوندنم، شایان رو اردیبهشت به نمایشگاه کتاب بردیم و واسش کتاب خریدیم!(یعنی تو سه ماهگی) عکس اولی هم مال همون موقعست تو مصلا!اولش هوا خیلی خوب بود،اما بعدش کلی باد و طوفان به پا شد،واسه همین شایان تو پتوشه! خلاصه اینکه از همون موقع واسه شایی کتاب خونی رو شروع کردم و شایان هم علاقه ی زیادش رو با خنده و جیغ نشون میداد! شایان علاقه ی زیادی هم به خوردن کتاب داره! بقیه عکس ها هم مال همین الآنه(هشت ماهگی)   ...
5 آبان 1392

شایان و بابا بزرگ

فال حافظ به نیت شایان ،توسط بابا احمد:      جمالت آفتاب هر نظر باد              ز خوبی روی خوبت خوبتر باد همای زلف شاهین شهپرت را          دل شاهان عالم زیر پر باد     کسی کو بسته زلفت نباشد          چو زلفت درهم و زیر و زبر باد       دلی کو عاشق رویت نباشد            همیشه غرقه در خون جگر باد       بتا چون غمزه‌ات ناوک فشاند         دل مجروح من پیشش سپر باد     چو لعل شکرینت...
27 مهر 1392